در مناظره نمایندگان تشکلهای دانشجویی صورت گرفت:
واکاوی علل انفعال جنبش دانشجویی
بخشی از انفعال فعالیتهای دانشجویی به فضای عمومی کشور برمیگردد
علی افشاریمهر (جانشین بسیج دانشجویی دانشگاه تهران)
بخشی از انفعال فعالیتهای دانشجویی به فضای عمومی کشور برمیگردد. از چند سال گذشته با موجی از امیدآفرینی کاذب در فضای عمومی جامعه مواجه شدیم و اینکه مسئلۀ امید با گفتوگوی ساده و بدون هزینه قابل حل است جامعه را فراگرفت و از روزی که عدم واقعیبودن و شکست آن را دیدیم یک ناامیدی سنگینی در جامعه ایجاد شد، که بالتبع محیط دانشجویی را نیز یک افسردگی سیاسی فراگرفته است.
بحث دیگر بحث گفتوگو و آزاداندیشی در فضای دانشجویی است. سیری از جنبشهای دانشجویی در چالشهای فکری قرار گرفته و از یک مقطعی به بعد هرکس بهدنبال هویتیابی بوده و بر دو قطبیهایی دامن زده که باب گفتوگو را برای ما بسته است و دوست نداریم باورهای خودمان را به چالش بکشیم و از طرفی فضای مجازی دانشجویان را سطحینگر کرده است و دانشجوی امروز دانشجوی اندیشهدار نیست.
در مسیری که طی کردیم، متأسفانه خلاف آنچه حضرت امام و رهبر معظم انقلاب انتظار داشتند عمل کردیم و برخی جریانات حزبالهی در کشور فضای فکری دانشجویی را به سمت سطحیترشدن بردند در حالی که در دهه ۶۰ و ۷۰ جزوههای شهید مطهری و شهید بهشتی دستبهدست میشد.
ساختن پادوی سیاسی کمعمق و کمفهم در دانشگاه
جای سوال دارد که بپرسیم چه جریاناتی سود بردند از اینکه سطحینگری به دانشگاه وارد شود، در هر دو گروه علاقۀ خاصی در بعضی دوستان وجود داشته که در دانشگاه پادوی سیاسی کمعمق و کمفهم بسازند که باعث شد فضای گفتوگو ضعیفشده و در نتیجه آدمها زودتر به بنبست برسند.
بحرانهایی که امروز در کشور داریم سختتر از فاجعههای دهه ۶۰ یا زمان شاه نیست، حتی بااینکه فضای باز گفتوگو نسبت به زمان شاه خیلی بیشتر است، سطحینگرشدن دانشجوست که چالشساز شده است.
ضرورت هویتیابی جدید جنبش دانشجویی
وقتی اثرگذاری نیست جو و فضای فعالیت راکد میشود و وقتی احساس اثربخشی باشد دانشجو هزینه میدهد و پای کار میایستد.
متناسب با عصر جدیدی که در آن قرار گرفتیم جنبش دانشجویی باید هویتیابی جدیدی انجام دهد و شاهدیم هنوز جنبش دانشجویی وارد فاز جدیدی از کنشگری نشده است. همچنین سن کنشگری به لحاظ جهت فرهنگی و تربیتی جامعه ما بالا رفته است.
دانشگاه مثل یک بنگاه مالی عمل میکند
آرمان عدنانی (دبیر انجمن اسلامی پیشرو دانشگاه تربیت مدرس)
جنبش دانشجویی در طول زمان و به خصوص بعد از انقلاب اسلامی فراز و فرودهایی داشته و فضای فعلی که شاهد آن هستیم فضای جدیدی نیست، برهههایی بوده است که دانشجو با امید سرشاری آمده است و در جامعه صحبت کرده است، ولی به اندازۀ امروز دچار سرخوردگی نشده است، ماجرا را به برهۀ تاریخی خاصی تقلیل ندهیم و ریشهای به آن نگاه کنیم. ریشه این انفعال و سرخوردگی را در کاهش اعتبار اجتماعی دانشگاه میبینم.
دانشگاه نهادی است که از طریق کسب سرمایۀ اجتماعی نمادین در جامعه تلاش میکند اعتمادی را جلب کند که در برخی بزنگاهها مطالبات جامعه را در مواجهه با نهاد قدرت نمایندگی و مدیریت کند.
اعتمادی که جامعه به دانشگاه میکند ریشه در توانایی دانشگاه در پاسخ به پرسشهای بنیادین جامعه است، پرسشهایی که جامعه نمیتواند آن را در جایی به غیر از دانشگاه جستوجو کند و به اعتبار همین ویژگی است که ما دانشگاه را متمایز از سایر نهادها میدانیم. در برهههای مختلفی دانشگاه از اعتبار اجتماعی بالایی در پاسخدادن به این پرسشها برخوردار بوده است، لذا اگر امروز اعتبار اجتماعی دستخوش تغییر شده است ریشه را باید در همین اعتماد به دانشگاه و دانشجو جستوجو کرد.
نهاد دانشگاه اگر نتواند مسئلهیابی کند کارش به ارائه راهحل نمیرسد. وضعیت فعلی نهاد دانشگاه در ایران به این صورت است که یا مسئلهیابی نمیشود یا اگر مسئلهای شکل میگیرد و پاسخی ارائه میشود، نهاد سیاستگذاری در ایران توجهی به آن نمیکند.
برای بازیابی مجدد اعتبار نهاد دانشگاه چند عامل بیرونی و درونی دخیل است. با پدیدهای به نام پولیسازی نظام آموزشی مواجه هستیم که در چند سال اخیر به واسطۀ بحران بودجه بیشتر شده است، دانشگاه دارد مثل یک بنگاه مالی عمل میکند و در نتیجه مانع از این میشود که دانشجو فراغت کافی برای مسئلهیابی و حل مسئله داشته باشد. نظام آموزشی در ایران دارد بهسمتی میرود که برخی از دانشجوهای دغدغهمند صرفاً بهواسطه وضعیت اقتصادی خود توان حضور در دانشگاه را پیدا نمیکنند، لذا سیاست پولیسازی آموزش در ایران نقش مهمی در عدم مسئلهیابی و کاهش اعتبار اجتماعی داشته است.
مدرکگرایی جایگزین دانشگرایی و دانشسالاری
پیامد ناخواسته حرکت نظام سیاستگذاری در حوزه آموزشی در چندسال اخیر، تودهایسازی بوده است. تأسیس بیرویه دانشگاهها در نقاط مختلف یک نوع مدرکگرایی را جایگزین دانشگرایی و دانشسالاری کرده است و ما امروز با دانشگاههایی مواجه هستیم که در آن دانشجو نه برای مسئله و دانش بلکه برای مدرک وارد دانشگاه میشود. از طرفی هم دانشگاه وقتی میخواهد گزارش عملکرد بدهد به این سوال پاسخ نمیدهد که چه مسئلهای را حل کرده است بلکه تعداد چاپ مقاله و پایاننامه را ملاک قرار میدهد.
نگاه به دانشجو به چشم تهدید است
بالا بردن هزینه انتقاد در نهاد دانشگاه موضوع بعدی است که در بعد بیرونی دانشگاه باید به آن توجه کرد.
دانشجو را نه به عنوان یک پتانسیل و نه به عنوان قشری که انتقاداتش میتواند به اصلاح رویههای موجود کمک کند، بلکه به چشم تهدید نگاه میکنیم و سعی میکنیم با برخوردهای سنگین قضائی از اینکه دانشجو تبدیل به یک کنشگر فعال در سطح دانشگاه شود جلوگیری کنیم. در انجمن اسلامی در جذب نیروهای جدید یکی از بحثهای مهم بحث امنیتی است و وقتی از دانشجو درخواست عضویت میشود میترسد که عضویت را بپذیرد.
در بعد درونی دانشگاه نیز، یکی از کارهایی جنبش دانشجویی در ایران همیشه دنبال کرده است بحث نوستالوژیسازی است، یه این معنی که قسمتهای عاطفی پدیدههای داخلی را برجسته کرده و صرفاً روی همین قسمتها هویتی برای خود میسازد و از دنبالکردن ریشههای اتفاقات غافل میماند.
نوع سیاستورزی در ایران سبب انفعال شده است
محمدمهدی مجلسی (دبیر مجمع اسلامی دانشجویان علوم پزشکی شهرکرد)
بحثم را از دو نظرگاه شروع میکنم، برای اینکه این انفعال را در مشارکتهای جمعی و فعالیتهای سیاسی در عرصه دانشگاه ریشهیابی کنیم. به نظرم ابتدا باید خیلی کلانتر، به نحوه نگرش به زندگی سیاسی و زیست سیاسی در ایران و جهان بپردازیم و بعد برای ریشهیابی این موضوع باید نحوه نگرش به نهاد دانشگاه از سوی نهادهای حاکمیتی بررسی کنیم.
درمورد نحوه نگرش به زیست سیاسی میخواهم پا را فراتر از زمان حال بگذارم و کمی نظری بحث کنم و به دو دیدگاهی که ما در دانش سیاسی نسبت به زندگی داریم، و مبدا آن یونان است، اشاره کنم.
زئو به معنای حیات مشترک با سایر حیوانات است، حیاتی که در آن غذا میخوری، شور زندگی در آن هست، ازدواج هست، تولید مثل هست و مسائلی از این قبیل.
بیو یعنی حیاتی که خاص یک طیفی از انسانهاست، وقتی شخصی مثل ارسطو از پلیس یا دولت-شهر حرف میزند و مفهوم شهروند سیاسی را مطرح میکند و میگوید انسان حیوانی سیاسی است، در حقیقت منظورش از زندگی بیو است. یعنی زندگیِ خالی از عناصری که میتوان گفت مشترک با حیات حیوانی است، یعنی زندگیای که از شور خودش خارج میشود. در حقیقت تلقیای که از آن مسئله شهروند سیاسی برداشت میشود این است که اگر کسی میخواهد تبدیل به یک کنشگر سیاسی شود باید با خیلی از مسائل خداحافظی کند و مثل قبل نمیتواند کارهایی که در زندگی قبل انجام میداده را انجام بدهد.
این تلقی دوگانه منتهی به چیزی شد که پس از عصر روشنگری میبینیم. یعنی همان نوعی از لیبرال دموکراسی که به پارلمان پاریس القا شد، که مثلاً شهروندان تنها هر ۴ سال یکبار وارد سیاست شوند و رأی خودشان را داخل صندوق رأی بیندازند و نمایندگانشان را انتخاب کنند. این نمایندگان کسانی هستند که بیو را برگزیدند و از شور زندگی خداحافظی کردند تا مردم به شور زندگی خودشان بپردازند و نمایندگانشان به مسائل سیاسی رسیدگی کنند و اگر هم اعتراضی داشتند از طریق این نمایندگان کار خود را پیش ببرند، از طریق قانونهایی که تعیین شده، و از طریق احزاب.
این نوع سیاستورزی باعث یک نوع انفعال در نوع خودش میشود. مخصوصاً وقتی که شرایط خیلی حاد و بحرانیتر میشود، این انفعال به اوج خودش میرسد. چون نوعی درخواست مطرح میشود که وقتی میخواهی وارد سیاست بشوی یا کنش سیاسی داشته باشی باید از شور زندگی و جنبههای عادی زندگی خداحافظی کنی. ما میتوانیم همین را در وضعیت فعلی ایران مشاهده کنیم.
الان در شرایطی هستیم که حاکمیت به ما تحمیل میکند اگر میخواهیم با آمریکا مبارزه کنیم، این مبارزه و این مقاومت هزینه دارد، پس باید سختی تحریمها و سختی مقاومتها را به جان خرید و طوری زندگی رو تعطیل کنید که ما به سیاست خودمان برسیم.
اپوزیسیون برانداز خارج از کشور میگویند شما باید قدردان تحریمهای ترامپ باشید
از طرفی میبینیم که یک اپوزوسیون برانداز خارج از کشور هستند که میگویند شما باید قدردان تحریمهای ترامپ باشید. چراکه این تحریمها برای سرنگونی نظام لازم است. باید این سختیها را به جان بخرید، زندگیهایتان را تعطیل کنید تا نظام ساقط شود. در حقیقت هم آن اپوزوسیون خارجنشین و هم حاکمیت یک نوع درخواست دارند و آن این است که زندگی تعطیل شود، حیات تعطیل شود و باید سختیهایی را به جان خرید.
نتیجۀ این نوع نگرش این میشود که وقتی یک جوان دانشجو در ۱۸ سالگی، که اوج شور جوانیش است، با این دو درخواست چه در سطح حاکمیت و چه در سطح اپوزوسیون مواجه میشود، دچار نوعی سیاستزدگی و فردگرایی رذیلانه میشود. آن جوان با خودش میگوید اگر سیاست این است من عطایش رو به لقایش بخشیدم.
به سبب این نحوۀ نگرش به سیاست چه در سطح حاکمیت و چه در سطح بخشی از اپوزوسیون، که خواستارتعطیلی زندگی بهخاطر سیاست است، جوان سرخورده میشود و بهسمت نوعی فردگرایی رذیلانه سوق پیدا میکند.
دانشگاه به چشم نهادی که میتواند دردسرساز باشد نگریسته میشود
در مورد نظرگاه دوم نیز، که نحوۀ نگرش به نهاد دانشگاه از سوی نهادهای حاکمیتی است، گفتنی ست در همه جای جهان دانشگاه بهعنوان یک نهاد ملی شناخته میشود و بهمثابۀ جایگاه یا نهادی درنظر گرفته میشود که قابلیت و توانایی ارائۀ راه حل برای مسائل سطح آن کشور و مسائل قلمرو دولت-ملت آن دارد.
اما متأسفانه در کشور ما بیش از اینکه به دانشگاه بهعنوان نهادی برای حل مسئله نگاه شود، به آن به چشم نهادی که میتواند دردسرساز باشد و باید به لحاظ امنیتی تحت نظارت باشد نگریسته میشود.
شیوع بحران کرونا موجب انفعال تشکلهای دانشجویی شده است
مجتبی منگلی (دبیر سیاسی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی امیرکبیر)
با دو مقدمه شروع میکنیم و مقدمهی اول ما باید این جملهی شهید بهشتی رو که فرمودند دانشجو مؤذن جامعه است با این دید بهش نگاه کنیم که اگر دانشجو حضور پیدا نکند و کارش را انجام ندهد مهمترین وظیفههای یک جامعه اجرا نمیشود و جامعه عقب میماند.
دومین نکته این است که باید دانشجو را از عموم مردم جدا کنیم. ما دانشجو را عامهی مردم حساب نمیکنیم از طرفی دانشجو نیز مسئول کشور هم نیست یعنی اینکه دانشجو به هویت دانشجویی خودش چیزی بین دو حلقهای است که در سطح جامعه وجود دارد.
در کنار مشکلات فعلی که وجود دارد، شیوع بحران کرونا، پذیرش منفعل بودن را چه در بحث دانشجو، چه در تشکلات دانشجویی و چه کل کشور را امکان پذیر کرده است. و از طرفی بحث اقتصادی که در سوالتان بود، بعضاً بعضی از مسئولین، که بهقولی مسئول این منفعل بودن، ناامیدی و تزریق ناامیدی به جامعه هستند.
اما میپردازیم بهدلایل کلیتر که ریشه ناامیدی و منفعل کردن دانشجو و تشکلات دانشجویی هست. ما در بررسی مشکلات، با سه بحث مواجه هستیم. اولاً بحث خود بستر آموزشی دانشگاه است، دانشگاه باید خودش را از فضای فعلی جدا کند، چرا که دانشجو باید به نیازها و ابعاد مختلف فردی خود در دانشگاه بپردازد، صرفاً یک نظامی که بسته باشد و از دانشجو معدل بخواهد، نمره بخواهد و دانشجو را ملزم به این چارچوب کند، نمیگذارد دانشجو به تمامی ابعاد مختلف فردی خود بپردازد.
لزوم شناخت کافی دانشجو از رسالت خود
اولین بحث، بحث خود بستر آموزشی هست که باید یک تحولی در آن ایجاد شود. بحث دوم خود دانشجو است. به این معنا که دانشجو باید وقتی وارد دانشگاه میشود، باید به دو مسئله توجه داشته باشد تا بهطور کلی فضای دانشجویی کشور و فضای تشکل دانشجویی کشور به رخوت دچار نشود. باید شناخت کافی از رسالت دانشجو و وظایفی که داره نسبت با خود و دانشگاه و همچنین نسبت به فضای بزرگتر یعنی جامعه دارد. باید آگاهیبخشی صورت بگیرد تا دانشجو این را متوجه شود و در نسبت به مسائل پیرامون خودش چه در دانشگاه و چه در کشور واکنشی نشان دهد و فعالیتی داشته باشد و خود دانشجو و تشکل دانشجویی را زنده نگه دارد.
بحث بعدی، پذیرفتن مسئولیت هست توسط خود دانشجو. خیلی از دانشجوها به سمت مسئولیتپذیری حرکت نکرده و نسبت به این امر بیتوجه هستند. این موضوعی هست که خود دانشجو سبب رخوت دانشجویی و تشکل دانشجویی شود.
دانشجو باید حلقه اتصال مردم و حاکمیت باشد
بحث سوم اینکه دانشجو در جای خودش قرار ندارد. دانشجو همانطور که عرض کردم باید یک حلقهی وصلی باشد که متصل بکند مردم را به حاکمیت. فرض کنید دو چرخ دنده که بهم اتصالی ندارند و باید حلقهی میانی دانشجویی وسط این دو چرخ دنده قرار گیرد تا سبب متصل شدن این دو حلقه بهم شوند. این به این منظور است تا ماشین کلی جامعه به حرکت کلی خود ادامه دهد.
حال راهحلهای مشکلات فعلی، یعنی منفعل بودن فعلی تشکلات دانشجویی و خود دانشجویان، که بهدلیل شرایط فعلی موجود یعنی کرونا و تعطیلی دانشگاهها ناشی میشود، چیست. راهحلی که وجود دارد، متناسب با این شرایط، دانشجو فضاهایی را که میتواند زنده نگه دارد و بحثهای مطالبهگری و بحثهای فعالیتی خود را در فضای مجازی و یا به انحا دیگر موجود باید پی بگیرد.
باز بپردازیم به راهحلهای کلی که نیاز هست که مورد توجه قرار بگیرند تا این رخوت و ناامیدی در دانشجو که یک عنصر بسیار مهم در جامعه هست، نفوذ نکند. بحث اول که بحث بستر آموزشی دانشگاه است، که بعضاً شبیه مدرسه به آن نیز نگاه میشود، باید تحول در آن رخ دهد. دانشجو زمانی که وارد فضای دانشگاه میشود باید بسترها و راههای مختلف فعالیتی را مقابل خود را ببیند و بشناسد و متناسب با استعداد و علاقهی خود موضوع و مسیر فعالیت خود را انتخاب کند و برای آن تلاش کند و نه صرفاً برای پاسخ به یک بعد خود در دانشگاه بپردازد.
مورد اول یعنی تحول در بستر آموزشی، باید توسط خود دانشگاه اتفاق بیفتد و مورد بعدی آگاهیبخشی به خود دانشجو است، یعنی چیزی که بر میگردد به قبل از ورود دانشجو به دانشگاه که به آن پرداخته نمیشود. به دانشجو اطلاعات لازم داده نمیشود و در همین نظام بستهی آموزشی رشد میکند و بهموارد مختلف توجه نمیکند. با همان نگاه وارد فضای دانشگاه شده و تفاوتی میان فضای دانشگاه و غیر دانشگاه قائل نیست، پس باید آگاهیبخشی به دانشجو صورت گیرد.
مورد سوم که مورد مهمتری نیز هست، بحث تبدیل شدن به حلقهی میانی است. باید دانشجو به این نقطه برسد که جایگاه اصلی یک دانشجو را داشته باشد و دانشجو و تشکلات دانشجویی باید به حلقههای میانی تبدیل شوند.
نظر شما :