چند نکته پیرامون شکست اهداف تجاوز نظامی آمریکا و اسرائیل به جمهوری اسلامی ایران/ یادداشت(۵)

با هدف اطلاع از نظرات اساتید و دانشجویان، فراخوان دریافت یادداشتهای دانشگاهیان در خصوص جنگ تحمیلی 12 روزه از طرف سازمان دانشجویان جهاددانشگاهی منتشر شد که متعاقب آن، یادداشتهایی از طرف این عزیزان واصل گردید. انشاءالله به مرور یادداشتهای دریافتی منتشر خواهد شد.
بسم الله الرحمن الرحیم
هدف اصلی امریکا در تجاوز به ایران ظاهراً کمک به اسرائیل برای جلوگیری از سقوط؛ و در واقع واداشتن ایران برای الحاق مجدد به توابع بلوک غرب به رهبری امریکا است.
دلائل این اهداف
پیروزی انقلاب اسلامی ایران علاوه بر آنکه نظام سیاسی ایران را از وابستگی به بلوک غرب رهانید، به استقلالخواهی در برخی کشورهای وابسته را نیز امید و انگیزه داد. آمریکا نتوانست با وضعیت جدید خود را تطبیق دهد و لذا رفتار تخریبی متفاوتی را پیش گرفت که نهایت با تسخیر سفارت آن کشور در تهران، ارتباط رسمی، قطع گردید.
هنگام فروپاشی شوروی اگر ایران همچنان در نیم¬سایه بلوک غرب مانده بود، آن فروپاشی بر قدرت رقیب میافزود اما بخش عمدهای از موهبت فروپاشی شوروی به حساب انقلاب اسلامی واریز شد. زیرا شعارهای آرمانی و اعلامی انقلاب اسلامی، شعارهای ضد امپریالستی کمونیسم را که برای بخشهایی از جوامع در حال رشد، جاذبه داشت، بیرنگ ساخته بود.
نظم بینالملل پس از فروپاشی شوروی را نظام سیال نام نهادهام و طی مقالاتی نشان دادم که نظام پس از شوروی قطبی نیست. با این وصف برای ساختار سیاسی امریکا نظام غیر قطبی، نه تنها مطلوب نیست ،که قابل تحمل نیز نیست؛ زیرا در نظام سیال هر بازیگری به میزان برآیند قدرت خود، عرصه بازی خواهد داشت و امریکا که پس از طرح مارشال به عنوان قطب مسلط بر مراودات جهانی میدان بازی یافته بود، نظمی را که سهم بازی در آن، به میزان قدرت واقعیاش باشد، برنمیتابد.
توضیح آنکه: در محاسبات چندجانبه عوامل متشکل قدرت، توان واقعی آمریکا، از نمایشِ توانمندی آن کمتر خواهد بود؛ و بالعکس وزن واقعی ایران در نظام بینالملل بیش از وزن آن در محاسبات آماری به روشهای معمول است.
در سه دهه اخیر نوع بازیگری فعال چین در اقتصاد جهانی و امکان تسخیر بسیاری از بازارها و به تبع آن، افزایش سهم اثرگزاری آن در نظام سیاسی جهان، موجبی است که امریکا احساس کند به کشورهایی نیازمند است که قدرت تولیدی بالقوه آنها - اگر در همسویی با آمریکا- بالفعل گردد، در رقابت با چین همچنان میتواند پیشرو، یا لااقل در وضع تسلط فعلی بر بخشهایی از مراوادت بینالمللی باقی بماند.
در سالهای اخیر خطای راهبردی تصمیمگیران آمریکا این بوده که اجرای جذب را به شخصی سپردهاند که رفتار و گفتار وی فاقد جاذبه و منطق اقناعی است. چنانکه رویکرد کلامی و رفتاری وی حتی وقتی قصد تشویق و تطمیع برای همکاری دارد، ادبیات استبدادی و تهدید در آن آشکارتر شنیده میشود.
نکته قابل تامل دیگر اینکه تصمیمسازان آمریکایی علاوه بر مأموریتی که از ترامپ انتظار دارند، دست او را در تعقیب اهداف شخصی نبستهاند (یا توان بستن نداشتهاند) اهدافی نظیر جبران کاستیهای شخصیتی، مطرح شدن به عنوان سیاستمداری مقتدر، فهیم، کارآ و در عین حال صلحطلب؛ که چنین اهدافی با ساختار ذهنی، تربیتی، گفتاری، عملکردی و سوابق سوء او- که حتی قرار بوده دادگاهی شود- ناهمخوان میباشد؛ لذا هدف اصلی آمریکا در مراودات با ایران که بازگرداندن ایران به بلوک غرب است و در کوتاه مدت به عنوان هدف واسط، نزدیکتر نشدن ایران به برنامههای توسعهجویانه چین میباشد، چنین امری با وجود ترامپ و گروه همکار و همفکرش با محقق شدن آن فاصله بیشتر یافته است. لذا عملی کردن بخشی از تهدیدات وی که اجازه داد- یا حتی مشوق شد که - اسرائیل به جمهوری اسلامی حمله کند؛ و خود نیز برای نجات اسرائیل مستقیماً وارد جنگ گردید، چنان آن هدف اصلی را خدشهدار ساخته که میتوان گفت، شکست اصلی آمریکا را در واقع باید در به دورتر راندن تحقق چنین هدفی دانست.
واما فراتر از چنین شکستی، حمله تلافیجویانه ایران به پایگاه نظامی آمریکا در قطر، از جهت تبعات منفی حیثیتی، برای آمریکا بسیار پرهزینه بوده است.
بدیهی است تبلیغات رسانهای غرب اگرچه تا حدود زیادی توانمند عمل میکند و تلاش دارد شکست آمریکا را پیروزی جلوه دهد، با این وصف، خسارت حیثیتی آن چنان است که در آتیه، بیشتر خود را نشان خواهد داد. لذا نظر به آنکه در کوتاه مدت خسارت آن برای آمریکا جبران ناشدنی است از سویی میتواند تا حدودی به کاهش تهدید از سوی آمریکا و از سوی دیگر منجر به افزایش تنش گردد.
بداهت دارد که کاهش و افزایش تنش فقط در گرو تصمیمات دو بازیگر ایران و آمریکا نیست، بلکه بازیگران دیگر نظام بینالملل شامل برخی دولتهای اروپایی مانند انگلیس، فرانسه، آلمان و توابع آنها که با برخی از مواضع آمریکا زاویه دارند و نیز، شرق سیاسی، تمام کشورهای خاورمیانه، سازمانهای بینالمللی و برخی شرکتهای چندملیتی نیز میتوانند تنش یا بحران پیش آمده را تشدید یا آتش آن را سرد کنند.
به تصور این جانب هم اکنون کشورهای ایران، آمریکا و کشورهای حاشیه خلیج فارس از ازدیاد تنش اجتناب میکنند اما برای برخی کشورها ادامه تنش بین ایران و آمریکا فرصت مناسب تلقی میشود. ضمن آن که آمریکا بیشتر از ایران در معرض رویکرد به ادامه تنش قرار دارد. چرا که به عنوان مثال صهیونیستها برای نفوذ در نهادهای ایران، باید با مخفیکاری و احتیاط و خطرپذیری بسیار، وارد عمل شوند؛ اما در آمریکا حتی به طور علنی دستِ بازتری در القای امیال خود دارند و میتوانند در جلسات رسمی نیز اظهار نظر کنند. همچنین شرکتهای تولیدکننده سلاح در شرایط تنش، درآمد بیشتری خواهند داشت، حال آنکه صدور سلاح از سوی جمهوری اسلامی ایران به کشورهای دوست، با پرداخت هزینه توأم است.
اگر برخی سازمانهای بینالمللی بخواهند برای کاهش تنش اقدامی صورت دهند، نفوذ صهیونیستها در برخی ساختارهای تصمیمساز آمریکا تا حد توان مانع میشوند. چنانکه نفوذ آنها چنان عمق دارد که آمریکا هزینه سنگین حیثیتی خروج از یونسکو را نیز تقبل نموده است.
نتیجه این بخش از بحث آنکه آمریکا با وجود داشتن رقبای قدرتمند در اقتصاد و به تبع آن در سیاست، احساس نیاز شدید دارد که قدرت بالقوه ایران را به قدرت خود ملحق سازد اما، هم خود در انتخاب راهکارها و عوامل اجرایی ضعف جدی دارد؛ و هم موانع دیگری که بعضاً اشاره شد، رسیدن به چنین هدفی را دور میسازد.
مهمترین خطای راهبردی آمریکا برای جذب جمهوری اسلامی ایران این است که خلع سلاح ایران را در دستور کار قرار داده که امری محقق ناشدنی است؛ زیرا تجربه جنگ تحمیلی که غرب و شرق سیاسی توسط عراق بر ایران تحمیل کردند، به خوبی نشان میدهد که نباید کمترین غفلتی نسبت به امکانات و ابزار دفاع داشت؛ و این معنا توسط آیه 102 سوره نساء به وضوح یادآوری شده است: «وَ إِذا کُنْتَ فیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَکَ وَ لْیَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذا سَجَدُوا فَلْیَکُونُوا مِنْ وَرائِکُمْ وَ لْتَأْتِ طائِفَةٌ أُخْرى لَمْ یُصَلُّوا فَلْیُصَلُّوا مَعَکَ وَ لْیَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتَهُمْ وَدَّ الَّذینَ کَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِکُمْ وَ أَمْتِعَتِکُمْ فَیَمیلُونَ عَلَیْکُمْ مَیْلَةً واحِدَةً وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ إِنْ کانَ بِکُمْ أَذىً مِنْ مَطَرٍ أَوْ کُنْتُمْ مَرْضى أَنْ تَضَعُوا أَسْلِحَتَکُمْ وَ خُذُوا حِذْرَکُمْ إِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْکافِرینَ عَذاباً مُهیناً»
البته جمهوری اسلامی نیز در شرایط فعلی از نزدیکی به آمریکا دوری میکند اما از تنش و بحران آفرینی استقبال نمیکند زیرا جنگطلبی در ذات فرهنگ شیعی نیست، همچنان که تسلیم در قبال زورگویی نیز دور از ساحت آموزههای دینی است. البته بداهت دارد که عدم استقبال از تنش باید به نحوی باشد که القای ضعف نکند.
شکست خفتبار اسرائیل از حمله به ایران
اهداف اسرائیل در حمله به ایران تعقیب دو هدف موازی بود:
1: جایگزینی یک نظام همسو با توسعهطلبی اسرائیل؛
2: تجزیه ایران حتی با وجود یک نظام هماهنگ.
پس از حمله دوازده روزه اسرائیل به ایران که البته حملات ایضایی آن توسط عوامل داخلی آن تا چندی بعد ادامه یافت، پاسخ ایران به تجاوز اسرائیل چنان کوبنده بود که اسرائیل هرگز تصور چنین پاسخی را نداشت و بیش از خسارات قابل توجهی که به جمهوری اسلامی وارد ساخت، چنان خسارتی را متحمل شد که اگر حامیان نتانیاهو احتمال چنین شکستی را میدادند، هرگز زیربار دستورات وی برای تجاوز نمیرفتند.
البته جبران خسارت مادی آن توسط حامیان آمریکایی و اروپایی امکان تحقق دارد؛ اما خسارت حیثتی آن فعلاً قابل جبران نیست. ضمن آنکه از این پس امنیت روانی شهروندان آن رژیم همواره در شرایط تهدید میباشد.
اهداف بازیگرانِ ظاهراً حاشیهای همراه آمریکا که به صورت رسمی حامی اسرائیل هستند مانند انگلیس، فرانسه و آلمان چندوجهی میباشد که مهمترین آنها عبارتند است از تضعیف ایران در ابعاد فرهنگی، اعتقادی، دفاعی و خزیدن در لاک انزوا.
میل به تضعیف ایران از یک فرهنگ سیاسی سابقهدار اروپایی در سیاست خارجی نشأت میگیرد که برای بقا و رشد، اولاً و بالذات تضعیف دیگر کشورها را در سرلوحه سیاست میداند و همکاری برای توسعه کشورهای غیر اروپایی را ثانیاً و بالعرض تجویز میکند. البته در این زمینه آلمان کمی استثنا است. با این وصف خمیرمایههای فاشیسم در آلمان نیز از سوی دیگر مشکلی است که همکاری آن کشور با دیگر کشورها حتی کشورهای اروپایی را تابعی از شدت و ضعف آن قرار داده است.
یکی از علل حمایت بیدریغ دولتهای اروپایی - نه اکثریت مردم آن - از جنایات اسرائیل که گاه تا حد بیشرمی و شراکت در جنایت نیز پیش میرود این است که وجود اسرائیل درخاورمیانه، برای تضعیف کشورهای پیرامونی آن مؤثر است. لازم به یادآوری است که حمایت غرب از اسرائیل دلائل و علل مختلفی دارد که یکی از علل آن «سپردن کارهای کثیف» به آن رژیم میباشد و یکی از دلائل مهم دیگر آن دورتر کردن ویروس صهیونیسم از سرزمینهای اروپایی و مشغول کردن آن در کشورهای خاورمیانه میباشد.
با وصف فوق چون برخی کشورهای اروپایی از معارضه جدی بین ایران و اسرائیل سود میبرند، ضمن آنکه حمایت از اسرائیل را در دستور کار دارند، به تجزیه ایران نیز میاندیشند. زیرا عظمت فرهنگی ایران که وجود تنوع اقوام مختلف در آن به فرهنگش غنای بینظیر بخشیده، به دریا میماند که نه تنها با چند جوی آلوده، گنداب نمیشود، بلکه خاصیت دریا است که میتواند موجودات متنوع حتی نهنگ تولید کند؛ لذا برگهای کردن ایران از دیرباز در نقشههای سیاسی برخی کشورهای اروپایی جایی داشته است. با این وصف اروپا قدرت ایران را مشروط به نداشتن توانایی دفاع مؤثر جهت مقابله با شرق، در کنار برکهای کردن نیز از روی میز برنمیدارد و لذا در سیاست خارجی نسبت به ایران نوعی رفتار آونگی از خود بروز میدهد و لذا سیاست انگلیس، فرانسه، آلمان و برخی کشورهای پیرامونی دارای قطعیت و تصلب نیست.
و اما سیاست جمهوری اسلامی ایران در قبال طرفهای مقابل تا کنون عدم پذیرش خلع سلاح موشکی بوده که آن را نه فقط برای دفاع در قبال تجاوزها لازم میداند، بلکه وجود آن را برای تضمین بقا ضروری تشخیص داده است. لذا آمریکا، اروپا، همسایگان دور و نزدیک باید روابط خود با جمهوری اسلامی را با فرض کوتاه نیامدن در مورد ابزار مؤثر دفاع، تنظیم نمایند.
والسلام
دکترسید علی قادری
پژوهشگرتاریخ و محقق آثار و افکار امام خمینی(س)
نظر شما :