روایت «زندگی» از جنگ / یادداشت (۸)
دکتر محمد کمالی زاده؛ استادیار گروه علوم سیاسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی و عضو هیئت علمی جهاددانشگاهی
موضوع متن: روایت «زندگی» از جنگ
درباره جنگ ایران و اسراییل از زوایای گوناگونی صبحت شده است و باز هم میتوان تا ابد درباره آن صحبت کرد. علیرغم همه صحبتها، همچنان سؤالات و ابهامات فراوانی وجود دارد که احتمالا آیندگان بیش از ما به آن ها وقوف خواهند یافت. برای ما که در این زمانه زندگی می کنیم هنوز نمی دانیم که در کجای این جنگ قرار گرفته ایم؟ نمی دانیم که آیا در پایان یک جنگ 12 روزه هستیم یا در روزها و ماه های ابتدایی یک جنگ بلندمدت چند ساله؟ آیا جنگی که می توانست به یک نبرد آخرالزمانی تبدیل شده و به نابودی های بزرگ بی انجامد، به همین حد از تلفات و خسارات که البته خسارات کمی هم نیست راضی شده؟ و نبردی مقدّر و تاریخی با محدود شدن شرور آن ختم به خیر شده است؟ ما هنوز نمی دانیم که غافلگیری های امنیتی و اطلاعاتی ما ناشی از نفوذ انسانی بوده است یا آنکه مورد تهاجم فناوری¬هایی نوین و ناشناخته قرار گرفته ایم؟ آیا اولین قربانی تغییر پارادایم های جنگی بوده ایم یا این نبرد را نیز باید در تداوم نبردهای کلاسیک طبقه بندی کرد؟ تأسیسات نظامی و هسته ای ما تا چه اندازه آسیب دیده اند و همین طور چه آسیب هایی به اسراییل وارد شده است؟ آیا ترامپ که سنت دیرینه آمریکایی ها را زیر پا گذاشته و برای نخستین بار همراه با اسراییل و به سفارش این کشور به نبرد مستقیم با کشوری ثالث برخاسته است، باز هم این سنت شکنی را ادامه خواهد داد؟ اگر تأسیسات هسته ای مان را بهطور کامل از دست داده ایم با چه ابزاری می خواهیم به پای میز مذاکره برویم و با چه امید و ترفندی باید به دنبال لغو تحریم ها باشیم؟ و اگر نابود نشده¬اند آیا باید چشم انتظار جنگی دیگر باشیم؟ آیا این جنگ 12 روزه می تواند سرآغاز برخی تحولات سیاسی و اجتماعی در ایران باشد؟ سمت و سوی این تحولات احتمالی چگونه خواهد بود؟ دوران «تعلیق» در زندگی، جنگ، اقتصاد، سیاست و... تا چه زمانی ادامه خواهد یافت؟ جنگی که با غافلگیری آغاز شده بود آیا باز هم برای ما غافلگیری های دیگری بدنبال خواهد داشت؟ و...
اما، سوای از همه این سؤلات و ابهامات، بی تردید یکی از مهم ترین سؤالات این جنگ آن است که واکنش مردم ایران در مواجهه با این جنگ و غافلگیری را چگونه می توان تعبیر کرد؟ به این سؤال نیز پاسخ¬های زیادی داده شده است اما شاید کوتاه ترین پاسخ آن باشد که مردم ایران یکصدا اعلام کردند «ما جنگ نمی-خواهیم!»
گویا هگل زمانی گفته است پروس ارتشی است که یک کشور دارد. چنین جمله ای را می توان درباره اسراییل نیز تکرار کرد. از 1948 تاکنون، مهم ترین نماد اسراییل، حداقل برای اهالی خاورمیانه، ارتشی است که دائما از نبردی به نبرد دیگر می رود. در اذهان اهالی این گوشه از تاریخ و جغرافیا، اسراییل کشوری است که کسب و کاری به جز جنگ و مرگ ندارد، کسب و کاری که حاصلش نه امنیت برای او بوده است و نه صلح و آرامش برای منطقه. جنگ 12روزه اسراییل با ایران، اگر چه برای ایرانی ها، اعم از نظامی و غیرنظامی، رویدادی بدیع و استثنایی بود اما برای سربازان و خلبانان اسراییلی که تا دیروز با حماس و حزب الله می جنگیدند و فردای جنگ با ایران نیز به سراغ سوریه و باز هم غزه رفتند، تنها تنوعی جغرافیایی محسوب می شد. در حالی که بسیاری از نظامیان ایرانی که بعد از جنگ هشت ساله با عراق به ارتش و سپاه پیوسته بودند، بدون تجربه هیچ جنگی بازنشسته شده اند، هیچ سرباز و فرمانده اسراییلی نیست که تجربه حضور مستقیم در یک جنگ را در کارنامه خود نداشته باشد. مردم آن سرزمین متعلق به هر نسلی که باشند به زندگی در جنگ و با جنگ خو کرده¬اند. از همین رو است که زندگی در جنگ و همراهی بعضا توأم با افتخار با آن¬همه خشونت و ددمنشی به جزیی جدایی ناپذیر از سبک زندگی آن ها تبدیل شده است.
در ایام جنگ 12روزه بارها شاهد بیان چنین انتقادی از سوی مردم کشورمان، مخصوصاً شهروندان تهرانی، بودیم که چرا پناهگاه نداریم؟ چرا آژیر خطر نداریم؟ چرا پدافند درست و درمانی نداریم؟ و ... در حالی که در آن سوی جبهه، اسرائیلی ها حتی در داخل واحدهای مسکونی شان نیز پناهگاهی مجهز دارند. اگر چه پاسخ به برخی از این انتقادات را می توان به وجود برخی نقاط ضعف در حوزه های امنیتی و دفاعی ارجاع داد، اما پاسخ مهم تر را باید در تفاوت میان دو سبک زندگی دید. اسراییلی ها به زندگی در جنگ عادت دارند، اما ما نمی خواهیم به چنین سبکی از زندگی عادت کنیم. ما جنگ نخواسته ایم، نمی خواهیم و نخواهیم خواست. ما نمی¬خواهیم به جنگ عادت کنیم، همچنان که نمی خواهیم به بی آبی و بی برقی و بی پولی عادت کنیم. ما فقط بدنبال «زندگی» هستیم، یک زندگی شرافت مندانه و در خور یک شهروند ایرانی، نه چیزی کمتر و نه چیزی بیشتر. ایرانی ها می خواهند شهروندان یک کشور باشند نه سربازان یک ارتش.


نظر شما :